کهکشان علم و ایمان

وبلاگ اختصاصی سید رضا واقفی

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۱۰ ق.ظ

داستان کوتاه

در زمان های گذشته ، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد .بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه ، بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد . حاکم این  شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ... با وجود این که هیچ کس تخته سنگ را از وسط برنمی داشت . غروب ، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد . بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد . ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد . پادشاه در آن نوشته بود :   "هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی شما باشد "!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۱ ، ۰۵:۱۰
سید رضا واقفی
شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۰۲ ق.ظ

حریم یار

«او از آن روی رضـا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود و همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند» مگر نه این است که ما ایرانیان هرچه داریم از برکت وجود توست. مگر نه این است که حال غریب را جز غریب نمی فهمد که ما همه غریبیم . ما سالهاست دلهامان را به پنجره چوبی کرمت گره زده ایم . و تو چه سخاوتمندانه گره می گشایی. ما مگر آغوشی گرمتر از بارگاهت می شناسیم که به آن پناه ببریم ؟ و تو چه صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی و رضـــایی که همه را می پذیری.تو غریب با همه کس آشنا یی ،تو رفیق زائر بی دست و پایی. یا معین الضعفاء یار غریبان چه چشمها که بینایت شدند و چه دلها که راضی گشتند از رضــا. دل ما را نیز مانند گنبد طلایی ات طلایی کن.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۱ ، ۰۵:۰۲
سید رضا واقفی